Saturday 17 November 2012

Ultimate Honesty .


توکا نیستانی رو که چند وقت پیش دیدم درست زمانی بود که دیگه نمی نوشت ..یعنی بیش از دو سه ماه بود که آپدیت نکرده بود "توکای مقدس " رو .. بهش که گفتم چرا اینجوری؟ گفت که خیلی ساده.. ننوشتم یه مدت که حال نداشتم و بعد هم هی گفتم که برم چی  بنویسم حالا بعد از این همه وقت .. و این بار اونقدر سنگین شد که کمر وبلاگ به اون پرسرو صدایی رو شکست .. حالا نه من توکا هستم و نه شما تعدادتون چند هزارتاست بعد از هر پست .. ولی من هم داشتم امروز به همین فکر میکردم .. (بله شباهت فقط در همین حد .. حالا یه مثالی زدم دیگه گیر ندین .. !! )  که حالا چی بیام بنویسم .. چون با تمام حرفهایی که میشنوم درباره ی  اینکه ا لزامی برای وجود مطلب مهم توی وبلاگ وجود نداره .. باز هم راضی نمیشم که بیام همینجوری هر چی از مغزم میگذره رو اینجا بگذارم .. چون اصالتا اینجا برای چیزهایی هست که ارزش داره در یاد بمونه ..حالا اسمش وبلاگ نمیشه که نشه .. شمااسمش رو بذار "عم قزی " که نه شیر داره و نه پستان
   
باز یه چیز دیگه هم هست .. اینکه " وقتی دو نفر چیز مهمی برای حرف زدن داشته باشند و درباره اش سکوت کنند  ..درباره ی هیچ چیز مهم دیگه ای نمیتونند با هم حرف بزنند .. " اینو دیدم که میگم.. الانم وضع من همینجوری شده .. ولی من دورش میزنم .. و سعی میکنم باز یه چیز مهم دیگه ای پیدا کنم ..

مثلا درباره ی " نقطه ی صداقت مطلق "  که نظریه ای بود که هفته پیش صادر کردم ..که الان برای شما فرهیخته ی گرامی در همین حد پیشرفتگی که در حال حاضر داره میگمش 

این نظریه در باب روابط بین انسانهاست .. و در باب میزانی هست که دو انسان با هم به اشتراک میزارن .. میزانی که میتونند احساس یگانگی بکنند و هر حس بیگانگی رو حذف کنند .. و فکر میکنم که یک کلمه ی بسیار کلیدی در اینجا کلمه ی "قضاوت " هست .. آره همین قضاوتی که به هر کس که بگی که داری اینو .. پقی میزند زیر خنده و اظهار میداررد که اصلا همچین صفتی در وجودش نیست .. ولی با کمی دقت میبینیم که عین خون که در رگهامون هست .. قضاوت هم (بعنوان یک وسیله ی ایمنی بخش ) در نگاهمون جریان داره .. برای برخی خیلی بیشتر .. برای برخی کمتر .. ولی هیچ کس شاید نباشد که میزان قضاوتش صفرباشد .. و این باعث میشه که هیچ دو انسانی لختی و یگانگی و عریانی بینهایت رو تجربه نکنند .. ا

میدونم که خیلی گنگ دارم حرف میزنم و خودم میگذارمش به حساب نا تمامی ایده که به صورت کلمات منسجم و یکدست هنوز توی ذهنم جا خوش نکرده .. و همین عرقی که اینجا میریزم کمکی به خودم هست برای اینکه بیاد روی کاغذ - یا مانیتور - و منسجم تر بشه ..ا 

تلاشم بر این هست که تقابل"میزان وجود قضاوت در افراد" رو با "میزان یگانگیشون" به تصویر بکشم .. که شاید برای کسی که تجربه اش کرده همین دو تا کلمه درکنار هم معنی کامل حرفم روبرسونه .. باز یک مفهوم دیگه احساس خطر هست .. برای خودت یا طرف مقابلت وقتیکه اون رو کاملا صادق میبینی .. و این جلوی یگانگی رو باز میگیره .. مثال بارزش توی ارتباط پدر و مادر و فرزند  که نمیتونند حرفهای هم رو بشنوند چون میزان نگرانیشون خیلی بالاست .. پس در نتیجه میزان پنهان کاریشون .. یا زن و شوهر به همین ترتیب .. که در مثال اول میزان نگرانی برای طرف مقابل یعنی فرزند باعث میشه که فرزند پنهان کار شه .. و در مثال دوم میزان نگرانی برای خود یا طرف مقابل .. مثال خیلی ساده اش اینکه فرزندی به پدر و مادرش بگه که من قصد دارم این یک میلیون تومن پولم رو بدم گیتار بخرم .. یا نگه .. یا همسری به همسرش بگه که میخوام این پولها رو بدم گیتار بخرم ..و این هر دو نگرانی بوجود میاره از جنس های مختلف 

حالا این نقطه ی صداقت مطلق از شرایطی "آزمایشگاهی " حرف میزنه که در اون دو تا انسان .. تا بیشترین حد ممکن قضاوت رو خذف میکنند در اثر احساس آرامش یا اطمینان یا فقط به خاطر همین آزمایش اصلا .. و بی پرده تمام اونچه رو که میخوان به چاه یا سنگ یا درخت بگن رو به یک آدم میگن .. بله .. با تمام خطرات احتمالی .. با گذشتن از تمام موانع فکری .. فقط برای اینکه ببینند آیا امکان داره یا نه .. که دو تا انسان به این حد نزدیک بشن و فرو نریزند .. داغون نشن .. داغون نکنن .. قهر نکنن .. توی کاسه کوزه ی هم نزنند . . متنفر نشن .. حتی عاشق نشن .. یا بشن .. به شرطی که بتونن نگران نشن 

 نگارنده بر این باور است که اون دو انسان چیزی رو تجربه میکنند که ورای توان انسان امروز هست .. لذتی رو تجربه میکنند در ارتباط با انسانی دیگر که از نظر ورای طاقت بودن مثل عشق میمونه .. ولی با عشق متفاوته .. در عین حال جایی رو توی روح اون دو تا انسان گشاد میکنه مثل عشق که برای قلب انسانی که تجربه اش نکرده بزرگه و وقتی وارد میشه قلب رو با درد گشاد میکنه .. 

دوستی گفت که خوب خیلی چیزها هست که آدم نمیخواد به هیچ کس بگه .. میخواد نگه داره برای خودش و اصلا کسی حق نداره که اونها رو از تو بخواد یا اصراری بر دونستنش بکه و این اوج نفهمیه و تجاوزه اگر کسی .... گفتم کاملا موافقم با حرفت و دقیقا مبتلا به بودم در این زمینه .. ولی دو حالت داره .. یا این نخواستن زاییده ی همین ناتوانی در نوع بشر برای شنیدن تمامی بشری دیگر هست .. که توی این شرایط آزمایشگاهی این نخواستن بی معنی میشه .. یا این نخواستن خودش اصالت داره .. (که فقط در اون حالت آزمایشگاهی هست که میتونیم ببینیم که اصالت داره یا نه البته!! ) .. که اگر اصالت داشت هم مشکلی نیست .. من از چیزهایی حرف میزنم که میخوای به اشتراک بگذاری و نمیتونی // ا

حالا باز میگم بعدا .. بدیه اینجا اینکه مخاطبان خاموشند .. شاید هم خوبیشه .. نمیدونم