Tuesday, 16 July 2013

طوری نیست ..

طوری نیست...طوری نیست ...
اما ... ا

آلاچیق
 اتوبان
 تخت
 نیمکت پارک
کافه
راهرو دانشگاه 
..

کی میخوای بفهمی ؟ هر وقت حرف بزنی همه چی بدتر میشه .. نه بهتر 

2 comments:

  1. همه ظرفا رو میزنم کنار و سرمو میزارم رو میز. قلبم اینقدر محکم میزنه که منظره ی جلوی چشمام دائم بالا و
    پایین میره.

    به خودم میگم: آخه خره! اگه باشه هم که تو وضعت همینه.. این وحشی بازیا چیه؟

    میدونم پشیمونی...بدجور خودتو گذاشتی لای چرخ دنده. اون سادیسمت عود کرده بوده لابد. توام که با ساز

    روان پریشونت میرقصی همیشه... کیف میکنی با دیوونه بازیات.

    فکر کردی بهش بگی دوباره مینشوندت سر جات، نه؟ میزنه غرورتو لت و پار میکنه؟ خودت نفهمیده بودی

    چقدر نزدیکه افتادنش؟

    تقصیر خود دیوونته احمق! دویار مزه مزه نمیکنی حرفاتو...

    ...

    حواسم نیست. یه آه بلند از دستم در میره و از دهنم میاد بیرون.

    همون تیکه کلام همیشگی. "دلم چی میخواد؟".... "دلم چی میخواد؟"...

    دلم میخواد نباشه. نبینه. دلم دستشو گذاشته رو گوشاش که نشنوه. بچه شده انگار. فرار میکنه و دور اتاق

    میدوه. باید دنبالش کنم و به زور بنشونمش یه جا که دو کلوم حرف حساب بزنیم.

    حرف حسابت چیه؟ حسایت چیه؟؟ حسابت اگه خوب بود دو رو بعلاوه یک نمیکردی.

    دو بعلاوه یک میشه یک، خره! میشه یک!

    بلند میشم و ظرفا رو جمع میکنم. میزارمشون تو سینک که خیس بخورن. قبلا ها راحت تر بود.

    معلوم بود ظرفی که تو سینکه باید شسته شه.

    الان ولی، سینک یه برزخه بین کثیفی و تمیزی. همیشه باید تصمیم بگیری که میرزه همین چهار تیکه رو

    بزارم ماشین بشوره یا نه؟

    از تصمیم گیری بدم میاد. خیره میمونم به ظرفا. به لکه های سبز قرمه سبزی که با سفیدی ماست

    قاطی شدن و حال آدمو بهم میزنن.

    آخ... "دلم چی میخواد؟"

    بوی سیگار میزنه تو صورتم. آره... دلم سیگار میخواد. دلم یه سیگار باریک میخواد که بین انگشتام سر بخوره.

    باهاش بازی کنم. لاس بزنم. بگم من که خرابم. تو بیا خرابترم کن. بیا دود شو به جای نفس برو تو. ببینم چقدر

    دردم میاد. میاد؟؟

    کمرم گرم میشه. دستمو میبرم سمتش..

    میخوره به دستت...

    قلبم جا میخوره. می ایسته.

    دستمو میگیری و برم میگردونی.

    سر تا پامو نگاه میکنی...

    . خیره میشم تو چشمات.

    ساکت میمونم و بعد چند ثانیه میگم: بوی سیگار میدی باز.

    یه لبخند ملیح میشینه رو لبات...

    لفتش میدی خیلی...

    دستتو میبری زیر چونه ام و میگی:

    آره...

    مگه بهت نگفته بودم این صحنه کات نداره؟

    ....

    ReplyDelete