Tuesday, 24 September 2013

تا وقتی که ...

یکی دیگه از اخلاق های عجیبم اینه که چیزها رو به هم مربوط میکنم و یر هر کدوم رو میذارم زیر اون یکی و همشون رو به هم منوط میکنم .. یعتی تا این یکی انجام نشه .. اون یکی رو انجام نمیدم
این توی اسکیل های خیلی کوچیک مثل کارهای روزمره و بنزین زدن و خرید رفتن و زباله دم در گذاشتن و حتی دوش گرفتن هست بگیر بیا تا کارهای مدیوم سایز زندگیم مثل چمیدونم کار توی شرکت و اپلای کردن واسه فلان برنامه و راه انداختن آتلیه و عکس و فیلم و تئاتر و فیلم ساختن و هزار کار دیگه .. همیجور بگیر و بیا تاااا کارهای بزرگ تر و مهم تر زندگیم .. مثل خود زندگیم .. یا رابطه ام .. یا احساساتم .. یا جهت گیری های کلی زندگیم که به کدوم سمت و سو باید هدایت بشه و تحت چه زمانبندی ..
توی تمام این ماجرا ها همینجور عمل میکنم .. یعنی میگم تا فلان چیز معلوم نشه بهمان چیز رو انجام نمیدم .. یا صبر کن تکلیف فلان چیز معلوم شه .. یا الان که نمیشه  اصلا فکر کرد به فلان تصمیم 
خوب این قضیه به خودی خود خیلی هم بد نیست .. بالاخره همه این توالی امور رو توی زندگیشون دارن و بهش میگن برنامه ریزی یا همچین چیزی .. و اینکه باید صبر کرد و به هوش بود تا فرصت ها رو سنجید و "سنجیده" عمل کرد 
... اما 
بعد این وسط ذهنم انگار که این ماجرا ها رو فهمیده باشه .. از این قضیه میاد سوء استفاده میکنه .. اینجوری که موضوعات بی ربط رو اولا به همربط میده و ثانیا از این مسئله برای به تعویق انداختن مسائلی که نمیخواد بهشون رسیدگی کنه یا تنبلیش میاد یا هر چی استفاده میکنه .. 
جملات ذهنم به این صورت درمیان بعد از مدتی : ا
بذار این هفته بگذره این فستیوال تموم شه بعد آشغالها رو میبرم پایین و درست حسابی خونه رو تمیز میکنم 
یا 
این موکت هامو بیان عوض کنن بعدش میرم با فلانی صحبت میکنم درباره ی فلان چیز (که خیلی خیلی هم مهمه!) ا
..
با فلانی که حرف زدم بعد لپ تاپ میخرم الان که نمیشه .. سر فرصت
..
زمستون بیاد ایران برم برگردم بعد مدرسه های فیلم رو با دقت نگاه کنم 
.. 
یا از این قبیل چیزهای به تعویق انداز که همیشه و همیشه توی ذهنم هستند .. و باعث میشن که یه کاغذ رسید که طرف شاگرد راننده افتاده رو مدتها بر ندارم و بذارم بمونه همونجا " تا یه وقتی که .. " برم از اونور ماشینم رد شم ... ( یعنی مسیرم به انور ماشین بیافته ! ) بعد ورش دارم ..چون جور دیگه نمیشه 
خوب این خیلی خیلی وقتها باعث میشه که توی همین پروسه ی سنجیدن .. خیلی از فرصتها از دست برن .. چای ها سرد بشن .. دختر ها شوهر کنند یا حداقل پارتنر دار بشن ..یا هزار و یک بلا بدتر دیگه پیش بیاد که فرصت از دست برود 

تازه این افکاری که براشون مهلت اینجوری تعیین میکنم خیلی افکار خوشبختی هستند .. چون حداقل یه وقتی بهشون داده میشه .. و ممکنه دو سه بار به تعویق بیافتن ولی در نهایت انجام میشن ..ا

 بیچاره اون افکار و موضوعاتی که هنوز "تا وقتی که .. " ی مورد نظرم هم براشون پیدا نشده .. ا



No comments:

Post a Comment