Thursday, 24 January 2013

حکومت نظامی


وقتی که مملکتی با مشکلاتی مثل هرج و مرج و آشوب و انقلاب و جنگ مواجه میشود ..درکشور وضعیت امنیتی و در نتیجه حکومت نظامی اعلام میشود .. ارتش بعنوان بازوی قانونمند و نجات دهنده و ثبات بخش کنترل اوضاع رو به دست گرفته برخی قوانین رایج رو به حالت تعلیق در میاورد .. در برخی موارد به تشخیص ارتش حتی با منع عبور و مرور و یا قطع دیگر شریان های غیر ضروری و جاری سیستم همراه است .. این در اصل یک سیستم دفاعی است که هر سیستم در طی سالیان برای خود طرح ریزی میکند و این بازوی دیسیپلین مند ( و مجهز و برنامه ریزی شده با ضروری ترین اصول بقا سیستم و گاه رشد و بالیدن ( در موردی مثل رضا شاه که موردی موقتی هم نبود ) ) را قوی و آماده نگه میدارد تا به وقت نیاز یعنی در زمان ناآرامی بتواند وظیفه ی بازگرداندن سیستم به نظم و نسق سابق را ادا کند .. از ارتشهای پر مدعا که تمام سال را میخورند و میخوابند و تغذیه و تقویت میشوند انتظار میرود که در این مواقع به نحو احسن عمل کنند ، که اکثرا هم میکنند .  
از مشخصات یک سیستم و نظام در حالت حکومت نظامی میتوان به تمرکز تمام قوا در برآورده شدن هدف (گذار از بحران ) ، اجتناب از برخوردهای شتاب زده و احساسی ، قاطعیت در عین شعور و حداقل کردن یا بهینه سازی " هزینه " اشاره کرد .
مطمئنا اعضای دیگر جامعه در زمان حکومت نظامی احساس خفقان یا یاس و یا حتی مسخ و از دست رفتگی خواهند داشت .. اما با گذشت زمان و هنگامی که اوضاع به حال عادی بازگشت ، از مجریان حکومت نظامی (به شرط صادقانه بودن ) بعنوان قهرمان ملی یاد میشود .. که با سر سختی .. گاهی قساوت و یا هر چیز دیگر که لازم هست .. و با حفظ اخلاق تا حد امکان .. از سقوط ، غارت ، نا امنی و یا به یغما رفتن و تجزیه شدن اون سیستم جلوگیری کردند .. باز مثل رضا شاه و فرماندهان جنگ .

حالا عقل قهرمان من هم ، برای من حکومت نظامی اعلام کرده .. تا زمانی نا معلوم ..

 ولی راضیم ازش ..  

Sunday, 20 January 2013

ماهی (مرثیه ی عقل برای یک رویا )ا

توی یه بحثی .. که خیلی داغ بود ..ازم یه مثال اومد بیرون.. یه مدل .. که خیلی وقتا به شیوه های دیگه بهش فکر کرده بودم ..ولی از این نوع تصویرش خوشم اومد .. گفتم بنویسم که یادم باشه .. خیلی خلاصه شو مینویسم و برای خودم زیاد هم هست .. دو کلمه مینوشتم ماهی و استخر وفراغ کافیم بود .. ولی حالا یه خورده بیشتر میگم 

فکرکن لب یه استخری وایسادی .. که آبش گل آلود و خیلی خیلی کدر شده .. مدتهاست ..  گندِ آب تمام فضا رو گرفته و تو مدام  میسوزی ..حسرت آبتنی به کنار .. از اینکه آب گل آلوده میسوزی .. دلت واسه یه چیزی هم شور میزنه 
فکرکن که یه شاه ماهی ای هم توی این استخر یه روزی رها کردی ..که میدونی یه جای زیر این لجنِ امروز .. و فکر کن که از توانایی هاش زلال کردن این آبه تحت توجهات خودت .. یعنی اگرباشه .. میتونه این آب رو مثل روزاولش کنه ..مثل روزی که رهاش میکردی توی استخر

یه نافه ته استخر هست .. که میخوای بکشیش و آب استخر روخالی کنی و از این وضع نجات پیدا کنی ..استخر روتمیز کنی و آبش کنی دوباره .. نفس بکشی و تنی به آب بزنی .. یا باز هم دلت لک بزنه واسه تماشای شنای یه شاه ماهی

اما چه حالت هایی ممکنه بوجود بیاد ؟.. این سئوالیه که همه ی مبتلایان به لب استخر ایستادگی رو شاید تا آخر عمر لب استخر نگه داره ..و در حسرت

در این حالت مهم ترین و مهم ترین و مهم ترین کار .. اینه که "برای آخرین بار" علیرغم تمام درد و حسرت و ناتوانی خودت توی    این استخر بری و اون ماهی رو پیدا کنی و از وضعیت و رمق باقی مونده درونش آگاه بشی .. چونکه 

یک - ممکنه که ماهی باشه .. زنده هم باشه و توان کافی هم داشته باشه برای انجام پاکسازی و فقط نمایان نباشه  .. حتی اون زیر مدام دنبال راه به بالا این طرف و اون طرف بره .. بعد میفهمی که این تلاش ارزششو داشت 
   
دو-  اگر ماهی زنده باشه و در توان مناسبی باشه .. یعنی در اثر آلودگی ضعیف و نزدیک به مرگ یا مرده نباشه .. وقتی نافه رو  بکشی و آبِ لجن فرو بنشینه .. اون آخرِ آخر .. متوجه تکان های شدید  جون دادن ماهیت خواهی بود .. و این صحنه اونقدر دلخراشه که شده سطل سطل گریه میکنی تا آب استخر دوباره اونقدری بشه که ماهی نمیره .. که اگرهم زنده بمونه آسیب جدی میبینه و شاید دیگه به درد پاک کردن دلت نخوره .. بعد باید تا وقتی نا معلوم .. نادم و پشیمون بشینی تو چشماش نگاه کنی .. اون موقع میفهمی که این تلاش ارزششو داشت 

سه - اگر زنده باشه ولی متاسفانه اونقدر کم رمق باشه که نتونه به تو و یا حتی به خودش کمکی بکنه .. بیحال یه گوشه وایساده   باشه و با چشمای بی حرکتش منتظر سر رسیدن مرگ باشه .. مرگی که شاید تا آخر عمر تو فرا نرسد .. خوب اون موقع اگر آب استخر رو خالی کنی ماهی با کمترین تلاشی برای زندگی میمیره 

چهار- ممکنه که ماهی مرده باشه .. امکانش هم ابدا کم نیست .. که چه در  این حالت و چه در حالت قبل .. استخر رو خالی میکنی 
.. تمیزش میکنی و بدن بی جان ماهی رو با احترام به خاک میسپاری .. باشد که در آرامش باشد و باشی 

خیلی خیلی ظرایف و اگر و اما داره .. ولی کلیتش اینه .. استخر دلت .. ماهی هم عشقت-
بد و سردستی نوشتم .. ولی همین هم زیاد بود .. و سخت -
| خیلی بی احساس و عاقلانه است .. اگر مریضی قلبی غیر از "لب استخر ایستادگی" دارید کاش نمیخوندید-      

Thursday, 17 January 2013

دردی کهنه به بهانه ی "آرگو" .. گلدن گلاب و اسکارِ آینده اش ...


از جنجالی ترین حوادث تاریخ معاصر ایران در روابط این کشور با ایالات متحده و به گونه ای با تمام جهان ماجرای تسخیر سفارت آمریکا یا به قولی لانه جاسوسی در تهران بوده است .

سر آغاز ماجرا آنجاست که شاه ایران که پس از پذیرفتن شکست در مقابل انقلابیون و فرار از ایران تا مدتی مقصد معلومی نداشت با موافقت ضمنی آمریکا به این کشور پناهنده میشود و این عمل موج عظیمی از خشم و اعتراض ملت و انقلابیون را بر می انگیزد. خواسته اصلی آنها بازپس فرستاده شدن شاه به ایران و تحویل وی به سران انقلاب بود جهت محاکمه .

موج این اعتراضات شدیدتر و شدیدتر شد تا جایی که در روز 13 آبان 1358  مردمی که در راهپیمایی به مناسبت این روز شرکت داشتند به سرکردگی جمعیت موسوم به دانشجویان خط امام به سمت عملی سوق پیدا کردند که روابط ایران را با بزرگترین ابرقدرت دنیا برای همیشه مه آلود کرد و آن حمله به سفارت این کشور و تسخیر آن بود .

کار کنان سفارت مقاومت کردند و زمان خریدند برای از بین بردن مدارک فوق سری موجود درسفارت ولی در نهایت مجبور به تسلیم خود و مدارک به مردم خشمگین شدند . 66 نفر از کارکنان سفارت به عنوان گروگان از سفارت بیرون برده شدند و مدارک موجود در سفارت ضبط گردید که طبیعتا مدارکی بود مملو از جاسوسی !

آمریکا پس از به سنگ خوردن تمام تیر های دیپلماتیکش در حل این بحران به راهکارهای نظامی روی آورد و در "عملیات پنجه ی عقاب" به طرز عجیبی شکست خورد تا به شکوه و جلال و فره ایزدی انقلاب افزوده باشد، و در نهایت پس از 444 روز با امضای پیمان "الجزایر" و دادن امتیازاتی گروگان ها یش را تحویل گرفت .

شخصا از این اتفاق تا همین اندازه اطلاع داشتم ، احتمالا از این جهت که پوشش خبری عام در ایران در همین اندازه بود و تقریبا مسئله را به فراموشی سپرده بودم تا روزی که دیدم قبل از شروع فیلم وودی آلن "با عشق برای رُم" آنونس فیلمی پخش شد که در آن شعارهای ایرانی میدادند و عکس امام خمینی داشت و فهمیدم که ماجرا درباره ی تسخیر سفارت است . نام فیلم " آرگو" بود و به ما نشان میداد که عدد کارکنان سفارت به جای عدد شیطان پرستانه و ملعون 66 ، عدد آشنا و خیلی خوب و همیشگیِ 72 بوده است، بله 6 نفرشون فرار کرده بودند و ما نمیدانستیم .

فیلم از لحاظ تکنیکی و ارزش فیلمی

آرگو را از لحاظ ارزش فیلمی یکی از بهترین تریلر های سال میدانند و برای این فیلم در بسیاری جشنواره ها از جمله جشنواره آکادمی سینما (اسکار) جوایز بسیار مهمی پیش بینی میشود. فیلم بسیار خوش ساخت و روان است ودر اثر کارگردانی قدم به قدم و دینامیک فیلم تماشاچی در انتها به هیچ عنوان فکر نخواهد کرد که 120 دقیقه گذشته . فیلم در طول خود به ژانر تریلر– جاسوسی خود و به سبک روایتگرانه ی خود وفادار مانده روی هیچ کدام از شخصیت ها مکث بیجایی ندارد و پرداخت حسی برای هیچ یک ندارد مگر اندکی برای خود شخصیت " تونی مندز" که از رفتن به داخل منزل او نیز استفاده ای در خدمت ماجرا میکند در نهایت و از این جهت میتوان فیلم را بی نقص دانست که با تکیه بر جذابیت های خود روایت تماشاچی را همراه نگه میدارد و در 30 دقیقه ی پایانی مزد این همراهی را تمام و کمال به تماشاچی میپردازد. 30 دقیقه ی پایان این فیلم سطح آدرنالین را در خون تماشاچی به میزان خوبی بالا میبرد طوری که همه حتی سختگیرترین ها در نهایت زیر لبشون میگن " ای این پدرسگ ها توی هالیوود خوب میدونن چیکار کنن " . بله یک کاری میکنند که دانشجوی خط امام هم باشی بگی دمشوون گرم ، چه باحال فرار کردند ، خداروشکر ...

آقای بن افلک هم با این فیلم ثابت کرد که به دوره ی بلوغ و شکوفایی فیلمی خود رسیده است . این فیلم که سومین ساخته بلند او بعد از " شهر" و" رفته عزیزم، رفته " بود بر روی متن بی عیب و نقص کریس تریو توانست بدون کلیشه های این ژانر شلیک گلوله و پاشیده شدن خون و صحنه های بزن بزن، درداستانی تاریخی که همه بینندگان وقایع آن را میدانند هیجان و تعلیق بسیار حرفه ای و زیبایی پدید آورد تنها با این پرسش که " آیا گیر می افتند ؟ " و بدون هیچ المان اضافی و آزار دهنده ای داستان فیلمش را پیش ببرد . به شخصه این را حاصل از بلوغ ذهنی یک فیلمساز و هنرمند میدانم که وقتی درباره ی چنین مساله پر تنشی فیلم میسازد ، آشکارا به ورطه ی احساسات نیافتد . (در ذهن بیاورید اگر یک ایرانی قصد ساخت چنین فیلمی را داشت ).  

از دیگر چشمه های قدرت و تسلط این کارگردان تازه کار ، آقای بن افلک، ایجاد حس طنز در برخی صحنه های فیلم است که این کار در ژانر دلهره و هنگامی که موضوع فیلم یک واقعه تاریخی با این درجه ازاهمیت است ، به واقع به منزله آکروبات در فیلم سازیست ، زیرا با کوچک ترین خطا یا زیاده روی خطر از هم پاشیدن شیرازه ی اثر و از دست رفتن همراهی تماشاگر کار را تهدید میکند و بن افلک با شناخت کامل از طنز کلامی و موقعیت و همچنین ژانر دلهره و هیجان با کنترل کامل از پس این کار بر آمده است و این کار به قامت یکدست بودن فیلم و خوش ساختی آن وصله ی ناجور نشده که هیچ آن را بسیار باور پذیر تر و خوشایند تر کرده.  

فیلم به لحاظ روایت محور بودن به بازیگر ها اجازه ی عمق یافتن نمیدهد و برای همین بررسی این فیلم از لحاظ بازیگری باید اینطور صورت بگیرد که آیا بازیگر ها در خدمت روایت بودند یا دست انداز و سرعت گیر بودند  برای ریتم فیلم . به سهولت میتوان این امر را محک زد وقتی که از سالن خارج میشوید بازیگرها به غیر از 2-3 نفر بقیه به صورت گروه به یاد می آیند ، مثل گروه کارکنان اطلاعات یا حتی گروه 6 نفری گروگان ها و ... که این باز برمیگردد به توانایی کارگردان در پرورش شخصیت ها و همچنین به توانایی بالای بازیگران در فهم نقش و قدرت اجرای آن در سطحی که از آنها خواسته میشود . بن افلک نیز به شخصه شاید بهترین بازی کارنامه ی نه چندان درخشان خود در بازیگری را در این فیلم به نمایش گذاشت او به طرز مرموزی ساکت است و احساساتش مثل یک جاسوس تحت کنترل . قهرمانی که برای قهرمان بازی به یک شیشه ویسکی نیاز داشته باشد را همه با جان و دل میپذیرند و افلک چنین قهرمانی را نشان داد. قهرمانی که زیادی قهرمان نبود . در زمینه ی بازی ها میتوان به بازی درخشان همه ی نقش های مکمل از جمله آلن ارکین در نقش تهیه کننده هم اشاره کرد.

درباره ی دیگر خصوصیات فیلم میتوان گفت که آنها نیز در حد بسیار قابل قبولی بودند، موسیقی فیلم بسیار زیبا و به جاست و تدوین کاملا درراستای ارزش های کارگردانی است ، ارزش کار گریمور ها نیز با مقایسه فیلم های موجود واقعی به خوبی قابل درک است. افلک تلاش بسیاری کرده که فضای سال 1980 را بازسازی کند و در این راه حتی در ابتدای فیلم لوگوی قدیمی "برادران وارنر" را استفاده میکند ، تکه فیلمهای اخبار و تلویزیون را هنرمندانه میکس میکند برای صحنه های خودش ، فیلم را رگه دار و قدیمی جا میزند ، از لوکیشن های ترکیه شبیه ترین ها را به ایران انتخاب میکند و در مجموع برای بیننده ی غیر ایرانی به نظر من نزدیک ترین تصویر را تا به حال در سینمای هالیوود (در مقایسه با فیلمهای دیگر) نشان میدهد . برای من ایرانی هم (که شاید راضی نشده باشم ) مقداری انصاف و واقع بینی میتواند راهگشا باشد .

عادلانه تر از این نمیشد !

هزینه ی فیلم آرگو 44.5 میلیون دلار بوده است . بودجه ی یکسال فیلمسازی در ایران 105 میلیارد تومان (کمتر از 30میلیون دلار) است . حالا برویم سر بحث عدالت .

در این فیلم در 1.5 دقیقه اول روایتی هست که در آن به دخالت مستقیم آمریکا در کودتای 28 مرداد ، سرکار آوردن محمدرضا و حمایت از او فساد شاه ایران ، انقلاب - به حق – مردم بر ضد او و پناه دادن آمریکا به شاه و در نتیجه خشم مردم و حمله به سفارت بیان میگردد . دقت داشته باشید که اون همه پول برای اینکه این چنین مطالبی توی همه سینماهای دنیا پخش بشود. (کاری که ایران خودش به عمرش برای خودش نتوانسته انجام دهد ) .

در این فیلم هیچ نشانی از تمسخر نسبت به ایرانی ها دیده نمیشه ، حتی سردمداران سپاه پاسداران رو – همونطور که بودند- تحصیل کرده هاروارد و کمبریج معرفی میکنند . اونچه که نشان میدهند فقط خشم است و فضای خشن و امنیتی و شدیدا ضد آمریکایی کشور که صد در صد منطبق بر ( تنها گوشه ای از ) واقعیت عظیمی بود که پایتخت رو فراگرفته بود . شاید ما ناراحت بشویم کسی اینها را جلوی جهانیان نشان بدهد ، - باز هم دمشان گرم که به دو سه صحنه کفایت کردند که البته برای فضای فیلم ، نشان دادنشان ضروری بود – ولی مگر میشود گفت که فیلم زیاده یا غیر واقعی گفته ؟

نکات بسیار بسیار جذابی مطرح میشود حول این فیلم که فقط میتوان یه عنوان فکاهی مطرح کرد . مثل اینکه چرا این فیلم درباره سیاه پوستان و زنانی که ایران از گروگان ها آزاد کرد حرفی نزده . یا چرا به ماجرای طبس اشاره کامل نداشته و به این علت فیلم براساس واقعیت نیست !! خوب جواب بسیار ساده یی دارد، این مو هر چند که خنده ام میگیرد به این حرفها ، از طرفی حرفی که این جماعت لال و الکن و حرف نابلد هم میخواهند بزنند ازلابه لای  غرغر نامفهوم وترحم انگیزشان درک میکنم . اینکه خیلی خیلی درد دارد ماجرایی 90 درصدش در خدمت غرور و اهداف و شعائر ما باشد ولی 10 درصدش برای حریف ، حریف کار بلد اما، به فن و شعبده و بدون اینکه به ما حتی کوچکترین گافی برای ایراد گیری بدهد از همان 10 درصدش فیلم بسازد،  قهرمان بپرورد ، غرور ملی کسب کند پول در آورد و حتی صدقه سر بچه های آقای افلک یک دقیقه و نیم فیلمش هم حرف دل ما را بزند . خدایی هم درد دارد !!

 

 

Monday, 14 January 2013

از برای من .. تخت خواب من ..


یه مدت که توی خونه نیستی ..( خونه یعنی اون جایی که هیچ جا مثلش نیس ) .. بعد که از سفر برمیگردی .. حالا چه این سفر یکی دو روزه باشه .. چه یک ماهه .. چه چند ساله .. چه تفریحی توی هاوایی .. چه کاری توی عسلویه ..  یکی از اعضای خونه هس که صدات میزنه تا در رو باز میکنی .. که هر چه سریعتر خودتو بهش برسونی .. حالا اگه میخوای دوش بگیر .. میخوای سلام علیک کن با اهل خونه یا هر کار دیگه .. ولی اون بی تابانه میخواهدت .. زود برو پیشش ..

پیش تخت خواب خودت ..

با اون ملافه ی تمیز و قدیمیت .. با لحاف مهربونت که اول خنکه و بعد با هم گرم میشین ..

زانوتو که بلند میکنی و توی تخت میذاری دلت از هیجان عجیبی میلرزه .. یه هم آغوشی عمیق و رها ..

انگار خواب های تمام اون مدت رو جمع کرده که یکجا بهت ببخشه .. چقدر عزیزه ..  انگار میگه نرو دیگه .. باشه ؟

 (+)

Tuesday, 8 January 2013

Music And Arrangment BY ,,,


  آهنگ رو وقتی توی راه فرودگاه گذاشتند و سه بار تکرارش کردند اعتراض تمسخر آمیزی کردم که بابا بسه دیگه .. بکشید بیرون از این آهنگ های پیکان جوانان شیشه دودی و رینگ دور سفید .. گفتند فقط یه بار دیگه ..

  همون جا هم دیدم که آهنگه داره بهم رخنه میکنه .. ولی نمیخواستم .. چون آخرش اون صدا کلفته میاد میگه موزیک اند اررنجمنت بای فلانی قصاب ..

  اون روز توی شرکت از روی اسم خواننده و تم سوراخ کننده آهنگ و یه بیتی که درباره ی دلم روی پاهاش بود پیدا کردم آهنگ رو و گشتنم گشتن معتاد بود دنبال تریاکش .. پیداش که کردم حس کردم رگ هام باز شده .. مردمک چشمم تنگ ..

  امروز بعد از 3-4 روز که دارم گوشش میدم .. میبینم که توش حرفایی داره آدم توی اون لحظه های تیر خلاص اگر بشنوه شلیک نمیکنه .. اون حرفها که منظره ی برکه ی زلال خواستنه که اگه یکیو بخوای یه جا یه گوشه ایت داریش ..

حرفهای اصیل .. که از اصالت خواستن بلند میشه نه حتی هراس نبودن و رفتن  .. و حتی وقت نمیکنه ادیت و خوشگل بشه .. خام میاد بیرون .. و مثل هر چیز خامی اصیل .. مثل پسته خام .. جیگر خام .. لبهای بی آرایش .

 

چه سپر انداخته میشه آدم .. در مقابل یه آدم سپر انداخته ..
انگار میگی هر چی هم گاز بگیری من هیچی نمیگم ..    
(+)